چه زود دیر می‌شود اینجا

 

دلم میخواست می‌شد باز می‌گشتم
به آن دورانِ سختِ همچنان زیبا
میان آنهمه غوغا
برای قد کشیدن ها

به یادم هست
چه زیبا زندگی را
به ضربْ آهنگِ انگشتش
به روی دَرْ
به لطفِ مهربان بابا
به آنی صبح میکردم

برای صرفِ صبحانه
به مهرِ نازنین مادر
مُهیّا بود هر روز
پنیر و لقمه‌ی نانی
و گاهی هم
مربا بود و انجیرش
میوه‌ای از درخت عاشق همسایه ی ما بود

و گاهِ رفتنِ بابا برای کار هر روز
هزاران بار بی وقفه
برایش ناز میکردم
برای آنهمه موضوع
مکرر باز من آواز میکردم

به یادت باشد ای بابا
کتاب شعر فردا را
بهمراه دو تا دفتر
برای ثبت احساسم
به تو
و همچنین مادر
و شاید باقی دل را سپردن ها
برایم از عمو احمد بگیری تو.

ولی اما تو گویی.
به پلکی کودکی رفت و جوانی هم
به ردّ ِ نوجوانی دور شد از ما

به ناگه چهل شد پیدا
پس از آن تا خود ِپنجاه
بدون درکی از حق و حقیقت ها

بساط دار برپا و
گناهم چیست؟! .
تفسیر تصورها!

ولی حالا
چه زود دیر می‌شود اینجا.

 

 

لوگوی شعر نیمایی سپیده طالبی

کاش می شد کاش ها را در دلم از ریشه کند

چه زود دیر می‌شود اینجا...

  ,تو ,آنهمه ,میکردمبرای ,ولی ,می‌شود ,زود دیر ,چه زود ,دیر می‌شود ,می‌شود اینجا ,تو ولی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزشی امیر مسلمی ساند کلود مدرسه ما وبلاگ آرش GenerAll بازی جنرال عسل طبیعی مدیریت اجرایی خیریه بیت الکوثر زنگی آباد دانلود کتاب های دانشگاهی